علی اکبر برای تو تنها یک برادرزاده نیست . تجلی امیدها و آرمان های توست . تجلی دوست داشتنهای توست . علی اکبر پیامبر دوباره توست . نشانی از پدر توست. نمادی از مادر توست. علی اکبر برای تو التیام شهادت محسن است . شهید نیامده . غنچه پیش از شکفتن پرپر شده
شهادت محسن اولین شهادت در دیدرس تو بود. تو چهار ساله بودی که فریاد مادر را از میان در و دیوار شنیدی که محسنم را کشتند» و به سویش دویدی.
شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد . شهادت برادر در پیش چشمهای چهار ساله خواهر. و تا علی اکبر نیامد این زخم التیام نپذیرفت . اکنون این مرحم زخم توست که به خون آغشته شده است . اکنون این زخم کهنه توست که سرباز کرده است.
دوست داشتی حسین را دمادم در آغوش بگیری و بوی حسین را با شامه ی تمامی رگهایت استشمام کنی . اما تو بزرگ بودی و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع می شد مکر که بهانه ای پیش می آمد ؛ سفری , فراق چند روزه ای , تصلی مصیبتی و . تو همیشه به نگاه اکتفا می کردی و با چشم هایت بر سر و روی حسین بوسه می زدی.
وقتی علی اکبر آمد میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده .
حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو می توانستی تمامی احساسات حسین طلبانه ات را نثار او کنی.
از آن پس, هر گاه دلت برای حسین تنگ می شد , بوسه بر گونه های علی اکبر می زدی.از آن پس علی اکبر بود و دامان مهر تو . علی اکبر بود و دستهای نوازش تو , علی اکبر بود و نگاه های پرستش تو و . حسین بود و ادراک عاطفه تو .
و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس این رابطه را می فهمد و عمق تعزیت تو را درک می کند .
دلت می خواهد که طاقت بیاوری , صبوری کنی , و حتی به حسین دلداری بدهی
اما چگونه ؟ با این قامت شکسته که نمی توان خیمه ی وجود حسین را عمود شد . با این دل گداخته که نمی توان بر جگر حسین مرهم گذاشت
اکنون صاحب عزا تویی چگونه به تسلای حسین برخیزی ؟
نیازی نیست زینب , این را هم حسین خوب می فهمد .
وقتی پیکر پاره پاره علی اکبر به نزدیکی خیمه ها می رسد و وقتی تو شیوه کنان و صیحه ن خودت را از خیمه بیرون می اندازی , وقتی به پهنای صورت اشک می ریزی و روی به ناخن می خراشی , وقتی تا رسیدن به پیکر علی , چند بار زمین می خوری و برمی خیزی , وقتی خودت را به روی پیکر علی اکبر می اندازی , حسین فریاد می زند که : زینب را دریابید »
حسینی که خود قامتش در این عزا شکسته است و پشتش دو تا شده است . حسینی که غم عالم بر دلش نشسته است و جهان , پیش چشمان اشکبارش تیره و تار شده است . حسینی که خود بر بلندترین نقطه عزا ایستاده است . فقط نگران حال توست و به دیگران نهیب می زند که که زینب را دریابید همین الان است که قالب تهی کند و کبوتر جان از قفس تنش بگریزد»
20 جمله از رهبر انقلاب درباره عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام
حسین ,تو ,علی ,اکبر ,توست ,پیش ,علی اکبر ,بود و ,که ,اکبر بود ,حسین را
درباره این سایت